باهم...




   سلام:

با هم میشه مثل ماه درخشید، میشه به زمین ستاره بخشید
با هم میشه تو روزای ابری، از گم شدن خورشید نترسید
با هم میشه آفتابو صدا کرد، خاک و معتبر مثل طلا کرد
با هم میشه سنگ بی صدا رو، با ناز ترانه آشنا کرد

با هم پشت ما کوهه، نمی ترسیم، نمی افتیم، نمی بازیم
این آواز نمی میره، تا وقتی که هم آوازیم
ترانه سرا: زویا ذکریان

دلم واسه اینا خیلی میسوزه، مخصوصآ اولی...

برمیگردم...

اندر حکایت چند روز غیبت...




   
    سلام:

یه سوتی توسط من و یاشا، دهها پیام تبریـک بابت تولــدی جدید در orkut، در هـر
صورت، بچه ها متشکرم...آقا یکی به من بگه این یونان چه جوری پنج تا از فنــلانـد 
میل فرمودند...کی میگه رهبر بده؟ هان؟ خدایی آخرشه، مخصوصآ عفو رهبری از
خدمت مقدس سربازی، اخویم هم معاف شد، ما خانوادگی مالیدیم در سربازی...
آقا من کماکـان چندتا وبلاگ رو بخاطـر این اکـانتم نمیـتونم ببـینم(حـلال کنید)...این
شما و این هم وبلاگ سیامک انصاری، در ضمن منبع این لینک وبلاگ الـهام بـود...
بخاطر عکس روی کارت معافیت مجبور شدم face off بدم...
برمیگردم...

سپهر سهرابی...




شعری از سپهر سهرابی:

اهل حمامم
پوستم مهتابیست
چشمهایم آبیست
پدرم دلاک است
سر طاسی دارد
لنگ می اندازد
شامپو مصرف کرد
کله اش هی کف کرد
و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است!

حرفه ام دلاکیست
هدف من پاکیست

مینشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس
و تصور کرده خوش پر و پاست!

کودکی را دیدم
میدود در پی صابون و لگن

ای نهان در پس در
خشک آوردم، خشک!

مشتری های عزیز
لگن خاصره تان سالم باد!
رختها را نکنید...
آب مان بند آمد!!!
برمیگردم...