روز مامانی و ترکه


 
  سلام:
امروز چـه روز مامانی بـود، بعد از چند وقت کـف کـردن تو خونه، به اتـفاق دو
تا از باحالهای روزگار رفتیم ددر، یه نمه چرخ تو خیابونا با چاشنـی، شوخـی
و هرهر و کرکر کلی تحول توم(ببخشید در من)ایجاد کرد. خلاصه حال کردیـم.
خوب شد یادم افتاد، یه تشکر هم از این دختر خوب میکنم،چون کامنتی که
گذاشته بود درست از آب در اومد. در ضمن قوربون بچه ات بررررم من...
راستی اینجا و اینجا ر دریابید.
یـه جـوک:تـرکه میـره باغ مردم میوه بدزده، صاحب باغ میاد، ترکه فرار میکنه
مـیره بـالای درخت، صاحب باغ میاد بـهش میگه: بیای پـایین خوار مادرت رو
یاورش رو استاد میکنم.ترکه به تته پته میوفته میگه:اد دوروخ میگی میخوای
بزنی...
برمیگردم......

فردا و ترکه.....


   سلام:
فردا شاید تکلیفـم روشن بشه، شایدم هـم روشن شده و من نمیدونـم، در هـر
صورت شاید فردا روز بدی باشه، شاید هـم خوب، ولـی یه حس ضایع میگه برای                خبرهای خوب به دلت صابون نزن.
ترکه با خدا قهر میکنه، میره نماز بخونه، موقع نیت میگه: دو رکعت نماز صبح بـه
جای میاورم، به کسی هم مربوط نیست.
برمیگردم....

تکامل...

 
   سلام:
اینجا به تکامل نزدیک شد.
برمیگردم...